در باره من

چند سوال از آقا رضا!


تو چگونه ميخواهي در ايران انتخابات برگزار كني؟
اين شوراي موهوم تو بجز در فضاي مجازي مگر جاي ديگر هم وجود خارجي دارد؟
تو حاضري پولهايي كه در اختيار داري را خرج آزادي مردم ايران بكني؟
تو كه دم از دمكراسي و دمكرات بودن ميزني تا كنون در چه جمعي فعاليت داشته و چگونه ميخواهي بي آنكه از ديكتاتوري پدر فاصله بگيري و دست از مُزخرفاتي مانند شاه شدن برداري خود را دمكرات نشان دهي؟
چرا تو هم مثل رژيم با خارج شدن نام مجاهدين كه نتيجه حكم دادگاه و قانون است مخالف هستي؟
آيا اين به اين دليل نيست كه اميد شاه شدن تو را نا اميد مي كند؟
هيچ ميداني عقربه زمان به گذشته برنمي گردد و جهت و سمت و سوي حركت تاريخ با هر پستي و بلندي و فراز و نشيبي به سمت جلو است و آرزوي بازگشت سلطنت يك آرزوي عبث و واپسگرايانه است, چرا از اين آرزوي عبث و واپسگرايي دل نمي كني اگر دمكرات و آزاديخواه هستي؟!

وطن جان و دل من شمع هر محفل من


شعار جديد عليه رژيم مافيايي


شاقلي ها و مُعلق بازي پيش قاضي !


نام گذاري مجاهدين در فهرست سازمانهاي تروريسي در سال 1997 در  دوره رياست جمهوري بيل كينتون و همزمان با قوقولي قوقوي آخوند خاتمي بر روي  به قول خودش  «ديوار بلند  بي اعتمادي » بين رژيم مادون سرمايه داري آخوندها و  ابر قدرت امپرياليستي بود  كه براي نشان دادن حسن نيت و به دست آوردن  دل بي رحم و مروت  جلادان حاكم بر ايران  تجار و دلالان بي مروت دنيا  براي معامله و مماشات   اين نام گذاري  صورت گرفته بود و هيچگونه مشروعيت حقوقي و سياسي نداشت.  طي 15 سال نبرد و کارزار حقوقي مستمر در دادگاه هاي اروپايي و آمريکا و بنا به نظريه هاي مشهورترين حقوقدانان اروپايي و آمريکايي بعد از استماع و مشاهده انواع و اقسام اتهامات و مدارک که از سوي رزيم و مخالفان به مجاهدين وارد مي شد, مجاهدين به عنوان يک گروه مشروع مقاومت مُهر خوردند و دولتهاي اروپايي و آمريکا عليرغم ميل خود مجبور به حذف مجاهدين از ليست هاي خود شدند.
خروج مجاهدين از فهرست گروههاي تروريستي آمريكا يك سرفصل تاريخي است و لاجرم دوست و دشمن بايد نسبت به آن واكنش مثبت يا منفي نشان دهند. از اين واكنشها بايد به گرمي استقبال كرد زيرا در روند تعميق و تكامل مبارزه  به اين مرحله كيفي ماهيت افراد و جريانات بارز و مرز بين جنبش مقاومت آزاديخواهي مردم ايران و اضداد جنبش مقاومت مشخص مي شود.  همچنين زمينه اي براي همبستگي ملي كه طر ح  آن را يك دهه پيش   اينجا   شوراي ملي مقاومت به نيروهاي جمهوريخواهي كه خواهان سرنگوني رژيم ولايت فقيه و  حكومتي سكولار و عُرفي  و جدايي دين از دولت هستند ارائه كرده بيش از پيش فراهم مي گردد.  زيرا مجاهدين به عنوان اصلي ترين و متشكلترين نيروي بالقوه و بالفعل مقاومت, و شوراي ملي مقاومت به عنوان پايدارترين ائتلاف سياسي يگانه نيرويي هستند كه مي توان حول آنها  براي سرنگوني رژيم و ايجاد ايراني دمكراتيك متحد شد.  رژيم بيش از هر كسي خارج شدن مجاهدين از فهرست تروريستي آمريكا و تبعات آن را فهميده و واكنش سرتاپاي اين رژيم بيانگر اين واقعيت است . 

پنهان كردن حقيقت توسط بي بي سي


در حاليكه شمار زيادي از خبرنگاران و گزارشگران رسانه ها اينجا  و شبكه هاي تلويزيوني مهم  گزارش تظاهرات ايرانيان در نيويورك عليه احمدي نژاد را به سراسر دنيا مخابره و تصاوير و فيلمهاي اين تظاهرات   اينجا  علاوه بر اين رسانه ها و شبكه هاي تلويزوني در يوتيوب   اينجا  و فيس بوك  توسط فعالين اين شبكه ها و برگزاركنندگان و شركت كنندگان در اين تظاهرات منتشر شده است. و در اين رسانه ها و شبكه ها  نمونه هايي از اين گزارشات را مي توان به راحتي جستجو و مشاهده كرد .  . امّا ببينيم «آيت الله بي بي سي » چگونه تلاش نموده حقيقت را پناهان نموده و چيزي به زيان رئيس جمهور محبوبش احمدي نژاد ننويسد و منعكس نكند.
عکسهاي منتشر شده توسط  سايت   اينجا  «آيت الله بي بي سي »حاکي از آن است که در تجمع اعتراضي به حضور رئيس جمهور آخوندها در نيويورک,  فقط عده اي سلطنت طلب   تجمُع  نموده و  با تيتر«  تظاهرات در برابر مقر سازمان ملل در اعتراض به حضور رئيس‌جمهوری ايران »  تظاهرات بزرگ و واقعي ايرانيان را پنهان نموده است.  در صورتيکه  تصاويرو گزارش خبرگزاريها  بيانگر اين هستند كه  واقعيت در نيويورك  چيز ديگري را به تصوير ميکشيد.
علاوه بر اعترا ض به حضور گماشته تيرخلاص زن ولي فقيه  جشن با شكوه پيروزي مجاهدين چشمان «آيت الله بي بي سي » را  روز كور كرده است . . 

هركس كه حال و روز و اوضاع نظام شما را ديد



گفت: بر اوّل و آخر و سرتا پاي نظام شما بايد ... 

هزينه تيم همراه احمدي‌نژاد در نيويورک چقدر مي‌شود + جدول


از آنجائيكه راديو فردا و ديگر بلندگوها  و رسانه هاي  ارتجاع و استعمار  و تمامي ايادي ريز و درشت با عمامه و بي عمامه  رژيم , بويژه فُكل كراواتيهاي دور و بر «تريتا پارسي»  اين روزها از خبر خروج مجاهدين از ليست تروريستي بدجوري دچار شوك و حمله قلبي و ضربه مغزي شده  و  توصيه هم وطنان  مبني بر  از استفاده از «آب آغشته با آهن» و يا «نعل خر مُرده» براي دفع خطر به نظر كارساز بوده و دوباره نفسي گرفته و مشغول شمارش پولهايي كه مجاهدين براي خريدن سياستمداران آمريكايي خرج نموده اند مي باشند.  اينجا علاوه بر 531 ميليارد دلار در آمد نفت در دوره رياست  جمهوري احمدي نژاد (درآمد گاز و ... به كنار, قاچاق سلاح و مواد مخدر «برادران قاچاقچي احمدي نژاد »  به اطراف و اكناف دنيا  هم بماند) كه معلوم نيست جيب چه تعداد از دزدان و غارتگران سرمايه هاي ملي مردم ايران را پر كرده است  , گزارشي از هزينه  اقامت تيم همراه احمدي نژاد در نيويورك را خاطر نشان نموده تا سيه روي شود آن روي سياه   هر چه دروغگوست!
به گزارش سايت خبري قانون : «هزينه اقامت پنج روزه هيئت 140 نفره ايراني در هتل وارويک مبلغي قابل توجه است که باتوجه به شرايط اقتصادي بحراني کشور در سال پاياني رياست جمهوري (انتصابي) احمدي‌نژاد بسيار بالا و غيرقابل توجيه به نظر مي‌رسد.

من مي روم تظاهرات عليه احمدي نژاد شما چطور؟


 فردا 26 سپتامبر ايرانيان در برابر مقر ملل متحد در نيويورك بر عليه احمدي نژاد جنايتكار تظاهرات دارند و من در تظاهرات عليه احمدي نژاد در نيويرك شركت مي كنم, شما چطور؟
من مي روم كه فرياد در گلو تير خورده ي مردمم باشم,  فرياد نداها و سهراب ها و اشكانها و ..شما چطور؟
اي كاش رسيدن به آزادي با ريموك كنترلي كه كانالهاي تلويزيوني را تعويض مي كنيم  يا كليك كردن روي يك لينك شدني بود. اما چنين چيزي ممكن نيست. اين را مردم سوريه ماههاست در خيابانها و در فضاي مجازي به ما و همه مردم دنيا مي آموزند.  كه آزادي قيمتي ترين و گرانبهاترين چيزي است كه انسانها مي توانند داشته  باشند. 

انگشت تعجب تا حوالي لوزتين د ردهان بسياري فرو رفته است!


لُرها اگر ديپلمات هم باشند  علاوه بر شجاعت و دليري ,ساده دل اند و راستگو , تصوير و توصيف اوضاع جبهه دشمن با خبر احتمال خروج مجاهدين از ليست تروريستي آمريكا به بيان يك ديپلمات لُر آقاي پرويز حزائي واقعا خواندني است . خزائي مي نويسد:
” جبهه اهريمني مقابل ما- و لابي هاي  کراواتي اش در ايالات متحده- چنان  ضربه اي دريافت کرده است که تنها شربت قند شايد يک علاج موقتي باشد. ما لرها در هنگام شوک و ضربه کار ديگري هم ميکرديم . چفت قفل هاي آهني قديمي را در جام آب فرو برده و بعد جام آب آغشته به آهن را به حلقوم فرد شوک زده مي ريختيم. حتما حکمتي بود چون لر بدون حکمت کاري نميکند.( بيخودي از سر حسادت! اقوام ديگر برايمان جوک نسازند). آهن اصيل چفت و قفل ماده آهن در آب وارد  ميکرد و بدن را در مقابل شوک وارده قوي مينمود.
 اما زنهار- بعد از اين نسخه لرستان سرفراز- اگر تصورکرده ايد که طرف- پس از سرکشيدن جام آب آهن-  ميرود استراحت و دنبال کارو زندگي اش اشتباه کرده ايد. بزودي-واز همين حالا- ناله ها و  تحليل ها وعلت يابي هاي شاخدار گوش فلک را به زينت سمعک آراسته خواهد فرمود. لپ تاپ هايتان را  آماده کنيد.

همزمان با اعلام خروج مجاهدين از فهرست تروريستي آمريكا ايرانيان با تظاهرات احمدي نژاد را در نيويورك احاطه مي كنند


به« توفان توئيت» ايرانيان عليه احمدي نژاد «توفان » خبري خروج مجاهدين خلق اصلي ترين و متشكل ترين نيروي مخالف رژيم ايران كه  داراي وفادار ترين اعضا و هواداران در سراسر ايران و جهان مي باشد  همراه با «توفان تظاهرات »  نيز وزيدن گرفته است و بزودي  احمدي نژاد را در نيويورك احاطه مي كند.
خبر گزاري آسوشيتد پرس در اين باره مي نويسد:

دستي كه به نشانه پيروزي بالا خواهد رفت


دستي كه به نشانه پيروزي بالا خواهد رفت دست ظفرمندي است كه اتهام ننگين و ناعادلانه برچسب تروريستي  را بر پيشاني اتهام زنندگان و مُشت فولاد ين خود را بر پوزه رژيم ولايت فقيه خواهد كوبيد.
در وحشت از اين دست ظفر مند و پرتوان و نيرومند است كه بوزينه گا ن خامنه اي به وحشت و جست و خيز و جيغ و داد پرداخته اند.  ترس و حشتي كه عميقا قابل درك است.

ما ژرفاي دره وحشتي كه از آن به هول و هراس افتاده ايد  را عميقا درك مي كنيم.
 دره اي كه تماميت نظام سيه كردارتان در آن سر به نيست خواهد شد وشما نيز با آن سر به نيست مي شويد.
آري اين ترس و حشت از سرنوشت محتومي است كه در انتظار شماست. چه سرنوشت شوم و نكبت باري!


به اين ميگن بد بياري تريتا!


چوبد كردي مباش ايمن ز آفات      كه واجب شد طبيعت را مكافات

عجب هفته بدي داشتي تريتا!

شكست از حسن داعي در دادگاه و اين هم خبر خروج مجاهدين از ليست سياه وزارت خارجه آمريكا,
به اين ميگن بد بياري تريتا!

ياران شيطان ـ قسمت دوم


کارکرد شيطان:
به موازات سرکوب شديد در جامعه و اعدام و شکنجه مخالفين پديده  يارگيري و جاسوس پروري بطور گسترده همواره  در دستور کار وحوش ولايي  و پيش برندگان خط ومشي شيطاني «ولي فقيه » در زندانها و در بيرون از زندانها قرار داشته است .شکستن و به خدمت درآوردن عناصر و افرادي که به هر دليل ديگر توان پرداخت بهاي سنگين «انسان بودن و انسان ماندن» را ندارند وبا تسليم و فروختن فکر و روان خويش به ابزارکاري در دست بازوان سرکوب و دستگاه جاسوسي دربار ولايت تبديل مي شوند همواره يکي از کارهاي مهم وزارت اطلاعات ملايان بوده  است.
وزارت اطلاعات بعد از استخدام و بکارگيري اين گونه افراد آنها را بسته به نياز و تشخيص خود در داخل و يا خارج از ايران درپيشبرد سياست جاسوسي اين وزارتحانه  در بين ايرانيان با عناوين مختلف بکار مي کيرد. کارکردها و ماموريتهاي اين افراد و نقشي را که بايد  بر اساس نوع ماموريت و محل ماموريت و ضرورت کاري شان ايفا کنند متفاوت مي باشد. گاه براي پيش بردن کارهاي تروريستي و جاسوسي در کشورهاي ديگر در نقش يک توريست با ظاهر کاملا متفاوت از هيبت کريه ماموران ريشوي وزارت اطلاعات با پيراهن هاي بدون يقه  آخوندي خارج مي شوند  و به انفجار و کار هاي تروريستي و بمب گذاري در کشورهاي مختلف دست مي زنند و گاهي ديگر در کسوت يک فرد آراسته  و مخالف رژيم در  خارج از کشورو درشبکه هاي اجتماعي و يا با ظاهر شدن در مقابل دوربين رسانه هاي استعماري مماشتگر با رژيم آخوندهاي حاکم بر ايران به امر «اتجام ماموريت براي پيش برد خط و خطوط  نظام مقدس »اهتمام مي ورزند.
 مشخصه شاخص اين افراد سعي وافر درگسترش انفعال و سرخوردگي مبارزاتي در ميان ايرانيان مخالف ؛حمله و هجوم شديد به اپوزوسيون سرنگوني طلب و مقصر قلمداد کردن آن بعنوان  باني و باعث خشونت رژيم؛ آلوده کردن و لوث کردن فرهنگ مبارزه و مقاومت ؛ و سعي وافردر تعويض جاي قاتل با قرباني وترسيم يک تصوير هيولايي از رهبران اپوزوسيون بطور اخص رهبري «مجاهدين خلق ايران» و «شوراي ملي مقاومت »  در راستاي ماموريت حفظ نظام  مي باشد. در کنار اين تبليغات و شيطان سازي ها نيز براحتي با آلوده ساختن اذهان عمومي کار اصلي خود يعني نفوذ و جاسوسي  ويارگيري از ميان افراد مستعد از ميان ايرانيان را با ايجاد انجمنهاي قلابي تحت عناوين فريبکارانه از قبيل دفاع ازحقوق بشر؛ دفاع از حقوق پناهندگان ويا انجمن هاي فرهنگي  به پيش مي برند و موجب وارد آوردن صدماتي به مبارزان و مخالفان  از سوي رژيم مي شوند.  واقعيتي که به کرات توسط  ارگانهاي امنيتي کشورهاي مختلف  اروپايي نيز مورد تاييد  قرار گرفته شده است.(رجوع کنيد به گزارش سال 2011 «اداره حفاظت از قانون اساسي» آلمان که اخيرا منتشر شده است)اينجا.

شامگاه شنبه طوفان تويت براي نجات جان غلامرضا خسروي سازمان عفو بين الملل نيز به طوفان توئيت ايرانيان پيوست


ساعت  ۱۱:۳۰  شامگاه  جمعه ۱۷ شهريور برابر با ۷ سپتامبر  به وقت ايران گروهي از فعالان شبکه‌هاي مجازي براي جلب توجه افراد بيشتري به حکم اعدام زنداني سياسي غلامرضا خسروي سوادجاني ، تصميم به ايجاد يک «توفان توئيت» در شبکه‌ي مجازي توييتر گرفتند و  در اين توفان توييت کاربران اين رسانه ي اينترنتي هماهنگ با هم در يک هنگام، متن مشترکي را منتشر نمودند و بيش از يك ميليون ارسال كردند. 
امروز شنبه نيز كاربران تويتر بخش دوم اين توفان توئيت براي جلو گيري از اعدام  زنداني سياسي غلامرضا خسروي  كه به جرم هواداري از سازمان مجاهدين  خلق ايران به اعدام محكوم گرديده است , اجرا مي كنند و از همه ايرانيان و ديگر فعالين در شبكه تويتر و .... مي خواهند با پيوستن به اين توفان توئيت و رساندن پيام اعتراض خود به گوش جهانيان  مانع از اجراي حكم اعدام   وي شوند.

فاطمه حامله بود كه اعدامش كردند - ايرج اديب‌زاده


"دفتر عزيز"، يادداشت‌هاي تکان‌دهنده و تأثيرگذار عزيز زارعي که دو دخترش را حکومت اسلامي اعدام کرد
ايرج اديب‌زاده - "سواد چنداني ندارم که بتوانم تمام خاطرات و مشاهداتم در دوران شوم انقلاب را بنويسم. اما نداي دروني فرياد مي‌‏زند: يادداشت کن! فتانه‏ مظلوم هشت‏ ماهه حامله بود که اعدامش کردند. بنويس! فاطمه‏ مظلوم، فاطمه‏ زمان، پس از هفت سال و شش ماه زندان و تحمل وحشيانه‏‌ترين شکنجه‏‌ها، عاقبت اعدامش کردند. جسدش را هم ندادند."
آنچه خوانديد، قسمتي از يادداشت‌هاي عزيز زارعي است که در کتابي به نام "دفتر عزيز"، به زبان فرانسه، توسط انتشارات معتبر "گاليمار" منتشر شده است.
عزيز زارعي کارمند عادي شرکت نفت است که دو دخترش فتانه و فاطمه، در روزهاي انقلاب ۵۷ به ميدان مبارزه روي مي‌‏آورند و با فعاليت در سازمان مجاهدين خلق، در رؤياي جامعه‏اي بهتر و عادلانه‏‌تر مبارزه مي‌‏کنند.
دو خواهر در نخستين دور انتخابات براي تدوين قانون اساسي، دوازدهم آذر ۵۸، يکي در گچساران و ديگري در شيراز، از طرف سازمان ياد‏شده کانديدا مي‌‏شوند. در پي عزم حاکميت به سرکوب مجاهدين، دو خواهر دستگير مي‌‏شوند. فتانه‏ زارعي، خواهر جوان‏‌تر، در سال ۱۹۸۲ اعدام مي‌‏شود. به گفته‏ عزيز زارعي، پدرش، او موقع اعدام هشت‏ ماهه حامله بوده است. 
فاطمه، دبير فيزيک دبيرستان‌هاي شيراز، توسط يکي از شاگردانش که حزب‏الهي شده دستگير مي‌‏شود و پس از تحمل هفت سال و شش ماه زندان و شکنجه، در جريان کشتار زندانيان سياسي در تابستان ۶۷، اعدام مي‌‏شود.
"دفتر عزيز" سند مهمي است از رويداد‌ها، شکنجه‏‌ها و اعدام‏‌ها در يک حکومت ديني که حتي از اعدام زنان باردار نيز ابا نداشته است.
"دفتر عزيز" را شورا مکارمي، يکي از نوه‌هاي عزيز زارعي، با ترجمه‏ يادداشت‌هاي پدربزرگ منتشر کرده و در سري کتاب‌هاي "گواهي‏‌ها" (شهادت‏‌ها)، توسط انتشارات گاليمار منتشر شده است.
شورا مکارمي براي نخستين بار در گفت و گو با يک رسانه‏ فارسي‌زبان، از خودش، زندگي‌اش، پدربزرگ و مادرش مي‌‏گويد. زماني که او فقط هشت ماه داشته، مادر را دستگير مي‌‏کنند:
شورا مکارمي- من اکتبر سال ۱۹۸۰، اوايل جنگ، در شيراز به‏ دنيا آمدم. هشت ماهه بودم که مادرم دستگير شد و پدرم شيراز را ترک کرد و به تهران رفت. چند سال مخفيانه زندگي کرد و بعد توانست ايران را ترک کند و به عنوان پناهنده‏‏ سياسي به فرانسه آمد. من با پدربزرگ و مادربزرگ مادريم بزرگ شدم و يک برادر هم دارم که سه سال از من بزرگ‏‌تر است. او را مادر پدرم بزرگ کرده است. تا سال ۱۹۸۶ در ايران بوديم و در اين سال، هر دومان همراه مادربزرگ پدري‏مان به فرانسه آمديم. آمديم که ديگر پيش پدرمان زندگي کنيم.
در شهرستاني به اسم "ليموژ" به مدرسه رفتيم و تا سال ۲۰۰۰ که براي تحصيل در رشته‏ ادبيات به پاريس آمدم، در آنجا زندگي کردم. بعد از آن به تحصيل‏ در رشته‏ علوم سياسي پرداختم و تحصيلم را تا مدرک دکترا در رشته‏ مردم‏‌شناسي، در دانشگاه مونترال ادامه دادم. محل تحصيل من براي کسب دکتراي مردم‏شناسيم مونترال بود، ولي تحقيقاتم در فرانسه. در‌‌‌ همان زمان، هنگام رفت و برگشت بين مونترال و پاريس، به فکر ترجمه‏ خاطرات پدربزرگم براي چاپ افتادم.
خاطرات پدربزرگ، چگونه به دست شما رسيد؟
بعد از اينکه در سال ۱۹۸۶ به فرانسه آمدم، آخرين باري که پدربزرگ‏ را ديدم، زماني بود که او در سال ۱۹۹۴ به ديدن‏ ما به فرانسه آمده بود. پدربزرگم آن موقع فهميده بود که بيماري سرطان مبتلا شده و سرطانش به حدي رسيده بود که ديگر نمي‌‏شد کاري کرد. خواست از آخرين ماه‏هاي زندگي‌اش استفاده کند، به فرانسه بيايد و نوه‏‌هايش و خاله‏ام را که او هم در فرانسه زندگي‏ مي‌‏کند ببيند.
آن زمان، او ديگر زياد حرف نمي‌‏زد، خيلي مريض بود و تقريباً تمام روز خواب بود. چند هفته‏اي در پاريس پيش ما و خاله‏ام بود. تا عيد پيش ما ماند، چند روز بعد از عيد اما به ايران برگشت و در هواپيمايي که او را به ايران برمي‌گرداند، فوت کرد. اين دفتر را هم با خودش آورده بود و پيش خاله‏ام گذاشته بود.
چطور شد که عزيز زارعي، پدربزرگ شما، اين يادداشت‏‌ها را نوشت؟
پدربزرگ من نويسنده نبود. کارهاي تحقيقاتي هم نمي‌کرد، کارمند شرکت نفت بود. غير از نامه‌هاي خانوادگي، اين نوشته تنها نوشته‌اي است که از او در دست داريم. او خاطراتش را در اين دفتر نوشته است.
چند ماه پس از اعلام اعدام مادرم، پدربزرگم پشت قرآ‌ن‌اش، نامه‌اي مي‌نويسد که غمش را به قرآن بگويد. تعريف مي‌‏کند که دختري داشت (خاله‌ام فتانه‏ زارعي) که وقتي حامله بود دستگير شد و زماني که هشت‏ماهه حامله بود، در سال ۱۹۸۲، اعدام شد.
دختر دومش که مادرم هست (فاطمه زارعي) سال ۱۹۸۱ دستگير شد و بعد از هفت سال و نيم زندان و تحمل شکنجه‏ زياد، در سال ۱۹۸۸ در کشتارهاي سال ۶۷ اعدام شد و به خانواده‏اش اجازه ندادند مراسمي برگزار کنند و خبر درگذشت او را اعلام کنند. بعداً معلوم شد قبري که به عنوان قبر مادرم به آن‏‌ها نشان داده بودند، قبر قديمي‏اي بود که روي آن سيمان گذاشته بودند؛ مثل قبرهاي اعدامي‏ هاي زياد ديگري. پدربزرگم اين ماجرا را همان‏طوري که بيان کردم، در اين نامه نوشته بود.
در واقع، پدربزرگ‏تان مي‌‏خواست شهادتي بنويسد براي آيندگان، براي کساني که مي‌‏آيند، از سرگذشت دخترش.
هرچه که بعد‌ها در اين دفتر نوشته، در نامه‏اي که به قرآن‌اش مي‌‏نويسد، هست. چند ماه بعدش هم شروع کرد به نوشتن اين دفتر. من چيز زيادي از اينکه چطور اين دفتر را نوشته نمي‌‏دانم. براي اينکه آن موقع به کسي خبر نداده بود و من هم ديگر در ايران نبودم.
بين سال ۱۹۸۹ و سال مرگش، يعني کمي قبل از آن‌که فوت کند ديگر نمي‌‏توانست بنويسد. اين دفتر را اما نوشته است. ما نمي‌‏دانيم که او آيا اين دفتر را يک‏باره نوشته، يا قبلاً آن را چندبار پاکنويس کرده است يا خير. اصلاً نمي‌‏دانيم چطور اين دفتر را نوشته است.
شما از وراي اين يادداشت‏‌ها بود که با سرگذشت غم‏انگيز مادرتان و هم‏چنين خاله‏تان آشنا شديد؟ چطور شد که تصميم گرفتيد اين يادداشت‏‌ها را به صورت کتابي منتشر کنيد؟
اولاً خاطرات زيادي از بچگيم در ايران دارم. از ماجراهايي که خانواده‌ام تعريف مي‌کردند، چيزهايي مي‌‏دانستم. براي مثال مي‌‏دانستم که خاله‏ام اعدام شده، مي‌‏‏دانستم که مادرم زندان است و بعد کم‏کم فهميدم که او را اعدام کرده‌اند. اما از دفتر پدربزرگم نقطه‏هاي ظريف و جزئيات اين ماجرا را فهميدم. قبل از آن مي‌‏دانستم که اين اتفاق‏‌ها افتاده، ولي نمي‌‏دانستم چطور، کي، و چه کساني کجا بودند، خانواده‏ام چگونه آن را تجربه کرده و پدربزرگم چه احساس‏ي داشته است.
بخش بزرگ‏تري از يادداشت‏هاي عزيز زارعي، پدربزرگ‏تان، به فاطمه، مادر شما، اختصاص دارد. بر اساس اين يادداشت‏‌ها، مي‌‏دانيم که مادرتان در شيراز دبير فيزيک بوده و توسط يکي از شاگردان خودش که حزب‏الهي بوده، شناسايي و دستگير شده. زماني که اين يادداشت‏‌ها را مي‌‏خوانديد، از وراي آن آيا هق‏ هق‌هاي گريه پدربزرگ‏تان را احساس مي‌‏کرديد؟
بله. من خيلي تحت تأثير قرار گرفته بودم که چطور پدربزرگم که من فقط مهرباني‌هايش را به ياد دارم، توانسته با دلش به اين شدت حرف بزند و فريادي بزند که همه‏ي ما مي‌‏توانيم آن را بشنويم. چيزي که براي من در انتشار اين کتاب خيلي مهم است، اين است که مي‌‏دانم مي‌‏توانم اين دفترچه‏ خاطرات را به دست همه برسانم. يعني هر کسي مي‌‏تواند اين يادداشت‏‌ها را بخواند و بفهمد. براي اينکه اين وقايع را انساني، پدري تعريف مي‌کند که آن‌ها را تجربه کرده و حالا با زباني ساده اما تأثيرگذار آن‌ها را روايت مي‌کند. از اين نظر، واقعاً يک نوشته‏ خيلي خاص است. براي همين هم خواستم چاپش کنم.
همين يادداشت‏هايي را که مي‌‏گوييد هرکسي مي‌‏تواند بخواند، فکر مي‌‏کنيد روزي عين آن‏‌ها را به فارسي در کتاب ديگري منتشر کنيد؟
بله؛ هدف من اين است که اين کتاب به فارسي چاپ بشود.
اين کتاب را انتشارات معتبر «گاليمار» منتشر کرده. فکر مي‌کند چرا گاليمار اين کتاب را چاپ کرد؟
فکر مي‌‏کنم بخشي از نشريات گاليمار مخصوص اين نوع شهادت‏‌ها است. روي تاريخ کار مي‌‏کند و اينکه چه نوع اطلاعاتي از طريق اين شهادت‏‌ها مي‌‏توانيم داشته باشيم تا بتوانيم تاريخ را بهتر بفهميم. نوشته‏ پدربزرگم کاملاً در چارچوب اين طرح مي‌‏گنجيد. ولي اگر اين متن بعد ادبي خيلي قوي‏اي نداشت، فکر مي‌‏کنم اين ناشر آن را قبول نمي‌‏کرد.
شما از وراي اين يادداشت‏‌ها با کشتار و قتل‏عام زندانيان سياسي که از بزرگ‏‌ترين قتل‏عام‏هاي زندانيان سياسي در دوره‏ معاصر است، روبرو شديد. آيا با خانواده‏هاي ديگري که اعضاي خانواده‏شان را در اين قتل‏عام از دست داده‏اند، صحبت کرده‏ايد؟
کمي صحبت کرده‏ام و مي‌‏خواهم اين کار را بيشتر هم ادامه بدهم. براي اينکه فکر مي‌‏کنم خيلي مهم است که دور اين اتفاق جمع بشويم؛ نه به عنوان يک گروه سياسي، بلکه به عنوان فرزندان، پدران، مادران، خواهران و برادراني که امروز هستند و حاضرند اين ماجرا را دنبال کنند.
کتاب‏تان در فرانسه بازتاب خوبي داشته و از جمله مجله‏ي معروف «اِل» که ويژه‏ زنان فرانسه است، درباره‏ آن مطلبي نوشته است.
اين مطلب مربوط به جايزه‏اي مي‌‏شود که يک‏بار در سال به يک رمان و يک کتاب مستند تعلق مي‌‏گيرد. کتاب "دفتر عزيز"، در بخش مستند شرکت مي‌‏کند. يکي از هدف‏هاي اينجايزه اين است که بتواند کتاب را تشويق کند که به زبان‏هاي ديگري هم چاپ بشود.
کدام قسمت از اين يادداشت‏‌ها خود شما را خيلي تحت تأثير قرار داد، يا اشکتان را درآورد؟
خيلي خوب يادم مي‌‏آيد؛ سخت‏‌ترين موقع در مطالعه اين دفترچه، موقعي است که مادرم زندان است، خاله فتانه هم در بندرعباس فراري بوده و صبح يک روز به خانه پدر و مادرش برمي‏گردد. زنگ مي‌‏زند، پدربزرگم، عزيز در را باز مي‌‏کند و مي‌‏گويد: "فتانه تويي؟! برگشتي؟"
آن روز، يک روز بعد از عيد نوروز بود. ما هم در خانه بوده‏ايم. همه دور خاله‏ام جمع مي‌‏شويم و شادي مي‌‏کنيم، ولي نگرانيم که چرا برگشته است. براي اينکه خيلي خوب مي‌‏دانيم که سپاه خانه را زير نظر دارد و پاسدار‌ها خانه را محاصره کرده‌اند. خاله فتانه هم مي‌‏گويد فقط آمده‏ام سلام بگويم و بگويم که حامله هستم و مي‌‏رود.
قبل از اينکه برود، پدربزرگم اصرار مي‌‏کند که «حداقل بشين با ما صبحانه بخور…» اينجاست که مي‌‏فهميم يک پدر جلوي فرزندش چه حسي دارد. يعني هر چقدر او شوهر دارد، فعاليت سياسي مي‌‏کند و آدم بالغي‌ست، اما او به عنوان پدر مي‌‏خواهد که بچه‏اش صبحانه‏اش را خورده باشد. ولي من که پدربزرگم را مي‌‏شناسم، مي‌‏دانم که اين مرد مي‌‏خواست پنج دقيقه بيشتر با فرزندش باشد؛ مي‌خواهد فرزندش را که خيلي وقت بود نديده بود بيشتر ببيند؛ و اين امر، آن هم در‌ آن شرايط سخ، نشان مي‌‏دهد که چقدر عشق و انسانيت در‌‌‌ همان سياهي و وحشي‏گري هنوز وجود داشته و مثل گلي که دارد از زير سيمان بيرون مي‌‏آيد، همان‏طور ادامه داشته است. ما در اين محيط بزرگ شديم، شايد به همين دليل تا اين حد به اين موضوعات حساس هستيم.
اين صحنه‏، آيا آخرين ديدار خاله‏ شما با پدرش بود؟
در واقع بله. چون بعد از آن از زندان بندرعباس با پدربزرگم تماس مي‌‏گيرند. آن موقع پدربزرگم مي‌‏فهمد که خاله فتانه‏ام وقتي به شيراز آمد که خانواده‏اش را ببيند، دستگير شده بود. خاله‏ام و دوستش در جاده‏ بين بندرعباس و شيراز دستگير شده بودند. هر دو هم حامله بودند. سپاه از خاله‏ام خواسته بود که به خانه بيايد و خودش خبر دستگيري‏اش را به خانواده‏اش بدهد. بعد از آن، پدربزرگم دخترش را دو سه بار در زندان ديد، ولي آخرين ديداري که در آزادي توانستند با هم حرف بزنند، در‌‌ همان روز بود.
درباره‏ يادداشت‏هايي که مربوط به مادرتان مي‌‏شود، چطور؟ در اين يادداشت‏‌ها به چه نکته‏هاي ناراحت‏کننده‏‏ خاصي برخورديد؟
نکته‏هاي ناراحت‌کننده‏ خيلي زيادي در قصه و سرنوشت مادرم هست. يادداشت‏هايي که راجع به مادرم نوشته شده، نشان مي‌‏دهد که بر عکس خواهرش، خيلي طولاني در زندان ماند. هفت سال و يک بخش از عمرش در زندان گذشت. قضيه ادامه داشت و اين‏طور نبود که دستگير شدنش آخر کارش باشد.
از موقعي که مادرم در زندان بود، اتفاقات غمگين‌کننده‌اي افتاد که در اين يادداشت‏‌ها هست. براي اينکه پدربزرگم شکنجه‏هاي روحي و همچنين شکنجه‌هاي جسماني را که مادرم تجربه مي‌‏کند، در اين نوشته‏‌ها توضيح مي‌‏دهد.
انتظار داريد که اين کتاب چه تأثيري روي خواننده‏هاي فرانسوي بگذارد؟ روي انسان‏هاي ديگر؟ و بعد روزي که اين يادداشت‏‌ها به فارسي منتشر بشود، چه تأثيري روي نسل امروز جوانان ايران بگذارد؟
براي من مهم است که خوانندگان فرانسوي بتوانند ايران را بشناسند. ايراني که يک کاريکاتور نباشد، واقعيت ايران باشد و نمايانگر زندگي روزمره‏ ايرانيان باشد. براي من اين مهم بود که پدربزرگم آدمي بسيار دين‏دار و مسلمان بود و به عنوان يک مسلمان، کتابش را عليه جمهوري اسلامي مي‌‏نويسد؛ خاطرات يک مسلمان که مي‌‏گويد اسلام اين نيست، کارهايي که شما انجام مي‌‏دهيد، اسلام نيست و اين وحشي‏گري‏‌ها نه اسلامي‏اند و نه انساني. براي همين، برايم مهم است که اين صدا‌ها شنيده شود و تصوير درست‌تري از ايران به دست ‌‏دهد.
بخش دوم و پاياني گفت‏ و گو با شورا مکارمي، مترجم يادداشت‏هاي پدربزرگش، عزيز زارعي، در کتاب "دفتر عزيز" را که انتشارات گاليمار به زبان فرانسه منتشر کرده، شنبه هفته‏ آينده از راديو زمانه مي‌‏شنويد.


فرار مزدوران جمهوری اسلامی از لانهٔ جاسوسی رژیم در کانادا,۱۷ شهریور ۱۳۹۱


وقتي شانه چي عازم ايران شد


بعد از ظهر يکي از روزهاي تيرماه ۱۳۷۶، براي عيادت مرحوم شانه چي به بيمارستاني در پاريس که در آن بستري بود، رفته بودم. بيهوش بود و به او سرم وصل کرده بودند. وقتي از اتاقي که در آن بستري بود بيرون آمدم آقاي لاهيجي را ديدم که او هم براي عيادت آمده بود. احوال شانه چي را پرسيد. گفتم بيهوش است. در ضمن صحبت گفت: من به آقاي شانه چي مي گويم برو ايران، مي گويد منتظرم برادرزاده ام، سيمين خانم، وضع حمل کند. ايشان مگر قابله است که وجودش براي آن خانم ضروري باشد. من امشب با سيدمحمود دعائي صحبت مي کنم تا کارهايش را درست کند و به ايران برگردد. وقتي اين حرف را از لاهيجي شنيدم با صداي بلند به او گفتم شما چرا تبليغ بازگشت به ايران را مي کني. شانه چي سيد محمدعلي جلالي تهراني را مي شناخت. به او عفودادند. بعد از برگشت به ايران او را اعدام کردند.مگر نمي دانيد آخوندها براي قربانيان دام مي گذارند؟ جرّ و بحث ما شديد بالا گرفت و او حرف خودش را مي زد و بدون خداحافظي از همديگر جداشديم.
در آن دوران لاهيجي، به عنوان مسئول حقوق بشر به پناهندگان سياسي مي گفت کارت پناهندگي سياسي را پس بدهيد، پاسپورت بگيريد و برويد ايران، خطري ندارد. خودش را منجي مي خواند . اين خط سياسي لاهيجي است و نمي تواند آن را کتمان کند. تبليغ براي رفتن به زير عباي آخوند خونريز و شرور.
آقاي شانه چي مدتي بيمارستان بود و بعد از بهبودي، عصرها به محل کار من به گمرک پانتَن مي آمد و ماجراي رفتن به ايران و بازگشت اجباري را برايم تعريف کرد. يک فرزند شانه چي در رژيم شاه و سه فرزندش در اين رژيم قرون وسطايي به شهادت رسيدند.
وقتي شانه چي عازم ايران شد. در موقع خداحافظي در فرودگاه اورلي، لاهيجي به شانه چي گفته بود: تو برو و نترس، ما هم تا ده روز ديگر تهران هستيم. 
شانه چي تعريف مي کرد که در هواپيما بغل دست من غلام عباس توسّلي نشسته بود.

ياران شيطان


مقدمه
با تمام تلاشهاي رژيم براي فيلترکردن سايتها و شبکه هاي اجتماعي مختلف مانند فيسبوک و تويتر، امروزه صدها هزار نفر ازجوانان ايراني با ابداع روشهاي مختلف و با استفاده از فيلتر شکتها از اين شبکه ها براي ارتباط گيري و خبررساني استفاده بهينه مي کنند. امري که رژيم ايران وارگانهاي امنيتي آنرا واداشته که در کنار انواع و اقسام ترتيبات امنيتي در داخل مثل پايين آوردن سرعت اينترنت ، فيلترگذاري بيش از يک ميليون سايت وبلاگ با ايجاد ارتش سايبري نيروهاي خود را به اشکال مختلف از جمله در پوش افراد عا دي و گاها مخالف رژيم وارد شبکه هاي اجتماعي مورد استفاده ايرانيان کند و با ايجاد سايت ها و وبلاگ ها با پروفايل هاي جذاب کار جاسوسي و امنيتي خود را در فضاي مجازي اينترنت  نيز گسترده وبه پيش ببرد. شناساندن چهره ما موران رژيم و جارو کردن آنها از اين شبکه ها يک امر  ضروري است که در خدمت مبارزه مردم ايران براي نيل به ازادي و دمکراسي مي باشد.  در ساسله نوشته هايي با عنوان «ياران شيطان »سعي خواهيم کرد تا ماموران و خادمان دربار ولايت را که  گاها با ماسک مخالف رژيم و با عناوين فريبکارانه به فعاليت هاي جاسوسي و پراکندن تخم نفاق و ياس در بين ايرانيان در شبکه هاي اجتماعي مختلف مشغولند به کاربران اين شبکه ها بشناسانيم وترفند هاي بکار گرفته شده توسط آنان براي نفوذ و يار گيري در بين ايرانيان براي شناسايي مخالفان رژيم را در معرض ديد همگان قرار دهيم.
            ـ مسعود خدابنده و همسرش آن سينگلتون:
                                    
يکي از افرادي که قبلا در ارتباط با «سازمان مجاهدين خلق ايران » بوده وبعدا از اين سازمان کنار کشيده و در همکاري با رژيم ايران خط و سياست اين رژيم را در نابودي مخالفان و بالاخص سازمان مجاهدين را بطور فعال به پيش مي برد در انگلستان زندگي مي کند.وي که اغلب نيز مورد استفاده بنگاه سخن پراکني بي بي سي که دشمني آش با مردم و مقاومت ايران از زمان مصدق فقيد براي همه ايرانيان آشکارشده است قرار مي گيرد فردي است بنام « مسعود خدابنده » ساکن انگلستان که با  همسرانگليسي اش  بنام «آن سينگلتون» بعنوان عناصر فعال از سوي وزارت اطلاعات بر عليه اپوزوسيون اين رژيم مورد استفاده قرار مي گيرند.
  اما اين شخص کيست ؟

تایلند نام ششمین مظنون انفجارهای بانکوک را منتشر کرد

بی بی سی: دادگاهی در تایلند حکم بازداشت ششمین فرد مظنون به دست داشتن در ماجرای انفجارهای اخیر در بانکوک را صادر کرده است.
ادعا شده که انفجارهای هفته پیش با توطئه ای از سوی ایران برای حمله به دیپلماتهای اسراییلی در بانکوک مرتبط بوده است.
پلیس تایلند نام این مظنون را علی اکبر نوروزی شایا، ۵۷ ساله معرفی کرده و اتهام او را هم در اختیار داشتن و ساخت مواد منفجره اعلام کرده است.
در حال حاضر ۳ نفر در ارتباط با این پرونده در تایلند و مالزی بازداشت شده اند و دو نفر دیگر هم، که یکی از آنها زن و دیگری مرد است، تحت تعقیب قرار دارند.
روز دوشنبه پلیس تایلند محمد خزایی، یکی از مظنونان بازداشت شده را به صحنه انفجار نخست در بانکوک برد.
ماموران پلیس، آقای خزایی را که جلیقه ضدگلوله بر تن داشت و دستانش هم با دست بند بسته شده بود، به خانه ای در مرکز بانکوک آوردند که مظنونان در آن سکونت داشته اند.

آخوند انگليسي و« بي بي سي »و« ان بي سي», دروغ از سر پيسي!

درست است كه به قول مرحوم! گوبلز, ” دروغ هر چه بزرگتر باشد باورش بيشتر است!”  و درست است  كه  اگر آن مرحوم!  در قيد حيات  مي بود بايستي به  كلاس درس حوزوي امام (ره, ببخشيد! مُق) بنيانگذار جمهوري جهل و جنايت و دروغ مي رفت و شاگردي مي كرد تا بفهمد پيش آخوندها شيطان هم كم آورده و دچار خود كم بيني شده چه رسد به ايشان كه استاد دروغش مي پندارند!
امُا مردم ايران دروغهاي بسا بزرگتر و وقيح تر از اينها هم از اين رژيم و بنيانگذار و ولي فقيه و همه سردمداران ريز و درشتش بسيار شنيده اند, و از همين رو است كه وزارت اطلاعات ولي فقيه ,چون دروغهايش از بوقها و بلندگوهاي خودش, خريداري ندارد , آن را به مزدوران و شبكه لابي اش, بعد از اينكه يك ماه تمام آن را مصرف كرد و فايده اي نبرد, پاس مي دهد تا به گونه اي در بوق بكنند كه شايد ابلهي گفت احمقي باور كند!

خروج شرکت های خارجی از ایران یا تحریم های فلج کننده در راه

نوشتۀ ناصر اعتمادی
خروج تدریجی شرکت های خارجی از ایران از نشانه های خبردهندۀ تحریم بانک مرکزی و نفت خام ایران است که ناظران جهانی از آن تحت عنوان تحریم های فلج کننده یاد می کنند. این تحریم ها مرحلۀ تازه ای از فشارهای بین المللی علیه ایران را آغاز خواهند و نظام اقتصادی و سیاسی ایران را در موقعیتی خطرناک قرار خواهند داد.
دو شرکت هم پیمان "نوکیا و زیمنس" که در حوزۀ فنون ارتباطات در ایران فعال هستند در نامه ای به کارکنان شان در این کشور اعلام کردند که از ژانویه سال آینده تدریجاً از ایران خارج می شوند و قراردادهای خود را با این کشور تمدید نخواهند کرد. در اقدامی مشابه شرکت چینی ارتباطات "هوآوی" هفتۀ گذشته اعلام کرد که قصد توسعۀ فعالیت های خود را در ایران ندارد و تنها به ارایۀ خدمات به مشتریان کنونی اش در این کشور ادامه می دهد.

آرشیو وبلاگ

آرشیو وبلاگ